امام خمینی (ره) در یکی از مشهورترین نامههای خود که با عنوان منشور روحانیت شهرت یافت، جملهای دارند با این مضمون که «خون دلی که پدر پیرتان از دسته متحجر خورده است، هرگز از سختیها و فشارهای دیگران نخورده است.» به عنوان سؤال اول، چطور شد که سراغ موضوع برخی مخالفتها از درون حوزه با حرکت امام خمینی (ره) رفتید و تصمیم گرفتید درباره آن کتاب بنویسید؟
واقعیت این است که انقلاب اسلامی ایران مخالفان و دشمنان زیادی داشته و دارد و در این سالها درباره مخالفان انقلاب در داخل و خارج کتابهایی نوشته و بحثهای زیادی شده است. منظور من هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی است، اما یکی از این دشمنیها و مخالفتها که شاید زیاد درباره آن بحث نشده و کتاب زیادی هم نوشته نشده، اما مهم و کلیدی و قابل تأمل است، مخالفت عدهای از روحانیون و مراجع تقلید مشهور با انقلاب اسلامی مردم ایران و رهبری حضرت امام (ره) بوده است. در افکار عوام جامعه شاید اینطور جا افتاده باشد که انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ انقلاب روحانیون بود و روحانیت قدرت را به دست آورد و حوزههای علمیه مثلاً از طریق انقلاب اسلامی توانستند به مقامات رسمی حکومتی برسند یا به تعبیر شریعتی روحانیت یک حزب تمام بود و است! و روحانیت یکدست است و همه باهم هستند!
تصور عامیانه کسانی که اتفاقات آن سالها را ندیده یا رصد نکردهاند تا حدی این دیدگاه را تأیید میکند که روحانیت در همراهی با امام خمینی (ره) یک دست بوده است!
در واقع اصلاً اینگونه نبوده و نیست. حرکتی که مرحوم حضرت امام (ره) در سال ۱۳۴۲ شروع کردند و ۱۵ سال بعد در سال ۱۳۵۷ به نتیجه و ثمر رسید، مخالفان جدی در میان روحانیون و حوزههای علمیه داشت و همچنان هم دارد. ما مرجع تقلیدی همانند آیتالله سیدکاظم شریعتمداری داشتیم که علناً از شاه و دربار حمایت میکرد و چشم به روی همه نقصها و ظلمهای دستگاه شاه بسته بود و حتی حاضر نبود علیه اسرائیل حرفی بزند! و مخالف انقلاب به رهبری امام بود و حتی ردپای ایشان در کودتای نقاب (نوژه) هم دیده میشود.
در سطح مرجعیت آیا شخص دیگری مانند شریعتمداری وجود داشت که با انقلاب و امام مخالف باشد؟
ما مرجعی همانند سیدمحمد شیرازی که بزرگ و پدر معنوی همین جریان شیرازیهای امروز است، داشتیم که مثلاً در دوره جنگ تحمیلی درباره شهید نامیده شدن کشتههای ایرانی در مقابل ارتش صدام احتیاط میکرد و این افراد را شهید نمیدانست و معتقد بود حرکت امام و انقلاب اسلامی مردم ایران حقانیت و اصالت ندارد و به همین دلیل با انقلاب و امام (ره) مخالفت میکرد. این فرد همان کسی است که اول که امام (ره) به عراق تبعید شدند، از ایشان هم استقبال کردند و در وصف ایشان شعر هم سرودند، اما بعدها در دهه ۵۰ تبدیل به مخالف و منتقد امام (ره) شد، حتی بعد از پیروزی انقلاب، ایران هم آمد و در قم هم ساکن شد و باز مثلاً میخواست نشان دهد تغییر موضع داده و با امام همراه است، اما بعداً باز روش سیاسی دیگری انتخاب کرد. ما مرجع تقلیدی داشتیم که قائم مقام رهبری بود. امید امت و امام لقب گرفته بود و خیلیها فکر میکردند بعد از رحلت امام میشود به روی ایشان حساب کرد و مردی بود که سالها سابقه شکنجه در زندانهای ساواک را داشت و از پنج نفر اصلی مبارزات بود، اما همین فرد در دهه ۶۰ طوری عمل کرد که گفتهها و عملکرد او در واقع حمایت از منافقین و جریانهای لیبرال شد و علناً به گونهای موضع گرفت که اینگونه القا شود ایستادگی مردم ایران مقابل صدام در حمله به ایران بیفایده بوده و ما بیجهت جنگیدیم و جنگ برای ما تماماً خسارت و ضرر بوده است!
این گونه مخالفتهای چهرههای مشهور در حوزه آیا در همان دوره به پایان رسید؟
اینها جریاناتی بودند که همچنان در حوزههای علمیه طرفدار دارند و اتفاقاً جدیترین مخالفان انقلاب و امام (ره) همچنان هم در حوزههای علمیه همین جریانات هستند. همین جریان شیرازیها را شما در حال حاضر میبینید. همین جریان آقای منتظری را مشاهده میکنید که هر روز سعی میکنند علیه انقلاب و رهبری شبههسازی کنند.
صرف گفتن مخالفتها کفایت میکند یا اینکه امروز مخاطب به دنبال چرایی اتفاقات است و باید در این زمینه هم او را روشن کرد؟!
بررسی این جریانات فکری و تاریخی مهم است و من سعی کردم از درون اندیشه امام و انقلاب اسلامی به این جریانات نگاه کنم. پیام منشور روحانیت امام سه ماه قبل از فوت ایشان در اسفندماه ۱۳۶۷ منتشر شده است و فراز پایانی آن دقیقاً وصف حال همین جریانات و افراد است؛ جریاناتی که در میان روحانیت و حوزهها با انقلاب و امام مخالف بودند و هستند و حتی کسی را که فلسفه تدریس میکرد، نجس میدانستند یا آدم سیاسی بود که موضعگیری نسبت به مسائل سیاسی روز داشت و به امام انتقاد میکرد و معتقد بود روحانیت نباید در این امور وارد شود! حتی نامه اولی که امام در فروردین ۱۳۶۸ خطاب به آقای منتظری نوشته از این جهت معنیدار است. امام میفرمایند برای من صرفاً اجرای دستورات خداوند و اصرار بر راه حق مهم است و آینده تاریخ برای من مهم نیست و من اگر تنها بمانم این راه را ادامه میدهم. این یعنی اینکه برای امام (ره)، مثل برخیها قضاوت سیاسی و مقطعی برخی سیاسیون مهم نبوده و نیست، بلکه عمل به وظیفه و دستورات خداوند مهم بوده است. برخلاف افرادی مثل آقایان شریعتمداری و منتظری که با حرف سیاسیون و تحریک عدهای، مواضعشان تغییر میکرد و بینش امام را نداشتند، برای خیلی از اینها ته مبارزاتشان مثلاً مخالفت با بهائیت بود. هیچ کاری به جرم و جنایت اسرائیل علیه مسلمانان نداشتند یا معتقد بودند شاه ایران تنها شاه شیعه است و نباید او را تضعیف و همه کارهای او را باید تأیید کرد، به این بهانه که او به ظاهر شیعه است!
این کار شما اولین اثر در این زمینه است؟
اولین که خیر. قبلاً هم دوستانی در حوزه هنری و در برخی مراکز پژوهشی دیگر همانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مشابه این کارها را انجام داده بودند. مثلاً مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتابی درباره آقای شریعتمداری دارد به روایت اسناد ساواک یا حوزه هنری دو سه کتاب درباره آقای شریعتمداری و شیخ محمود حلبی (رهبر معنوی انجمن حجتیه) دارد، اما اینکه در یک کتاب به صورت مفصل و مبسوط این جریانات بررسی شوند و مواضع سه مرجع تقلید منتقد مورد بحث قرار بگیرد، این برای اولین بار بوده است.
کتاب برای مخاطب نسل جوان که هیچ تصوری از جریانات سیاسی پیش از انقلاب و سالهای ابتدایی انقلاب ندارد، جذاب است؟
تلاش شده است برای نسل جدید به خصوص بچههای دهههای ۷۰ و ۸۰ که ذهنیتی نسبت به دهه اول انقلاب اسلامی ندارند کتاب روان، خوب و جذاب باشد و بتوانند وقتی کتاب را مطالعه میکنند با یک سیر سیاسی و تاریخی آشنا شوند و جریانات مخالف انقلاب در دهه اول را بشناسند. این مهم است از این جهت که بچههای ما خیلی ذهنیتی نسبت به این مسائل ندارند و صرفاً چیزهایی را شنیدهاند یا در فضای مجازی در اینستاگرام خواندهاند. تلاش من این بوده است که این جریانات را تا حد خوبی برای نسل امروز موشکافی و بیان کنم.
درباره آقای منتظری و شریعتمداری همانطور که گفتید کتابهای زیادی به نسبت منتشر شده است، اما درباره جریان شیرازیها و سیدمحمد شیرازی تاکنون خیلی کاری نشده است. دلیل شما برای اینکه سراغ این فرد و جریان او رفتید، چه بود؟
اولاً درباره آقای منتظری کتابهایی که منتشر شده است بیشتر روی مسئله سیدمهدی هاشمی و اعدامهای ۶۷ و نامه فروردین ۶۸ مانور داده شده است. درباره جریاناتی مثل مذاکرات مک فارلین در سالهای ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ یا نقش آقای منتظری در دستگاه قضایی دهه ۶۰ حرفی زده نشده است که در این اثر سعی کردم برای اولین بار به صورت مفصل، کامل و جدی درباره نقش آقای منتظری و بیت او در جریان مک فارلین توضیح دهم. به هر حال بازی توسط اسرائیلیها چیده شده بود و آقای منتظری هم در همان پازل بازی کرد و این مهم بود. پس این یک فصل تمایز!
در مورد آقای شریعتمداری هم بحث ایشان در حمایت از اسرائیل و کودتای نوژه مطرح شده است که تقریباً قبلاً خیلی به اینها پرداخته نشده و برای اولین بار به این جریانات اشاره شده و اینها فصل تمایز این کار با کارهای گذشته است که برخیها جسته و گریخته منتشر کردهاند.
اما درباره جریان شیرازیها به دلیل اینکه این جریان در یک دهه اخیر حاد و جدیتر از قبل شده است، نیاز به شناخت اینها و افکارشان است. شیرازیها از خاندانهای اصیل در جهان تشیع هستند و بسیاری از آنها از مراجع تقلید بودهاند و نسل آنها به مرحوم میرزای شیرازی زعیم شیعیان در دوره قاجاریه و ناصرالدین شاه میرسد که صاحب فتوای مشهور تحریم تنباکو بوده است، اما همین جریان شیرازیها دو دسته هستند؛ دستهای که با انقلاب اسلامی و امام (ره) همراه بودند، همانند آقا سیدرضی شیرازی که امام جماعت مسجد شفا یوسفآباد بودند و اول انقلاب هم از مسئولان کمیتههای انقلاب اسلامی بودند و توسط فرقان هم در سال ۱۳۵۸ ترور شدند. گروه دیگری همین جریان سیدمحمد شیرازی و سیدصادق شیرازی هستند که از همان دهه اول انقلاب شروع به مخالفت با امام و انقلاب کردند و مواضع امروز اینها را میبینید که کاملاً در راستای منافع استعمار و اختلافاندازی در میان مسلمانان است.
من سعی کردم به جریانشناسی اینها هم بپردازم که به نظرم مهم و کلیدی است و نباید ساده از کنار آن عبور کرد، به دلیل آنکه همین اختلافاندازیها باعث صدمات جبرانناپذیری در جهان تشیع و اهل سنت شده است.
فکر میکنید از کتاب شما چقدر استقبال شود و چقدر همین جریانات روحانیتی که در حوزههای علمیه امروز ما هستند با آن مخالفت خواهند کرد؟
قطعاً که مخالفت میشود و این جریانات را تأیید نمیکنند، اما مهم این است که این حرفها زده شود و تاریخ سیاسی ما از این جهات هم گفته شود. بالاخره روحانیت اگر افراد فداکار و مبارزی همانند شهیدان بهشتی، مطهری، مفتح و باهنر به رهبری امام (ره) داشت که دستگاه ظلم و جنایت شاه را جمع کردند، افرادی هم دارد که کاملاً در راستای تأمین منافع برخی از دشمنان ایران حرکت کرده و میکنند و حامیان جدی هم هنوز دارند. آقای شریعتمداری فوت شد، اما همان تفکرات و تحلیلها هنوز در میان شاگردان و علاقهمندان ایشان و برخی از روحانیون وجود دارد. آقای منتظری فوت شدند، اما مواضع شاگردان و نزدیکان ایشان را که میبینید. تکلیف جریان شیرازیها هم که مشخص است.
گویا قبل از شما آقای محسن کدیور هم درباره برخی از روحانیون منتقد انقلاب اسلامی و حضرت امام (ره) کتابهایی را به صورت مجازی منتشر کردهاند.
بله آقای کدیور در دهه ۹۰ درباره آقایان احمد آذریقمی، سیدکاظم شریعتمداری، منتظری و اخوان زنجانی و مرحوم علامه طباطبایی کتابهایی را منتشر و سعی کرد با قرائت خودشان بگوید انقلاب اسلامی و امام (ره) دشمنان جدی در حوزهها و در میان روحانیت داشت و خودش دشمن روحانیت بود و با این قرائت اصالت و حقانیت حرکت امام (ره) را زیر سؤال ببرد، اما بسیاری از تحلیلهای او خدشهدار است و گاهی به عنوان مثال درباره مرحوم علامه طباطبایی و آقای شریعتمداری حرفهایی را زدهاند که سند تاریخی درست و دقیقی ندارد و صرفاً برداشتهای شخصی ایشان برای تفسیر سیاسی مطلوبشان از تاریخ است.
برای مشاهده اصل خبر در سایت جوان آنلاین و روزنامه جوان می توانید اینجا را کلیک نمائید.